Monday, January 29, 2007

معیارهای دوگانه Double Standard


ضرب المثلهای هر ملتی آیینه تمام نما از روحیه و خلق و خوی آن ملت میباشد فرهنگ باستانی ما سرشار از پند وحکمت و انواع ضرب المثل و حکایت است در اینجا به گروهی خاص از ضرب المثل های ایرانی که نمایانگر منش دوگانه برخی از هموطنان ما هستند اشاره میکنم:
-وارد شهرکورها شدی چشمت را ببند
-خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
-آسه برو آسه بیا تا گربه شاخت نزنه
-سری که درد نمیکنه دستمال نبند
-دیگی که برای من نجوشه میخوام کله سگ درآن بجوشه
-ازهرطرف باد اومد بادش بده
-هرکی خرشد توهم پالانش شو
اینها نمونه هایی از خصلت دورویی و راحت طلبی بخش بزرگی از ملت باستانی ایران است در این میان نمونه بارز معیار دوگانه - دوبل استاندارد - را میشد دیشب در مصاحبه - بهنودمکری - با - مریم میلانی - در تلویزیون ماهواره ای آمریکا دید - مریم میلانی - خواهر یکی از فیلمسازان زن ایرانی بنام - تهمینه میلانی - است که در حال حاضر در لس آنجلس زندگی میکند مریم میلانی در پاسخ به پرسش مصاحبه گر در ارتباط با محدودیتهای فیلمسازی و نقش آفرینی بازیگران زن و مقررات سانسور در ایران گفت:
در همه جای دنیا خطوط قرمز وجود دارد در ایران هم فرهنگ ما ویژگی های خاص خود را داراست و من به آن احترام میگذارم از طرف دیگر در هالیوود هم محدودیت وجود دارد و نمیتوان وارد برخی از زمینه ها شد برای مثال فیلم مستند مربوط به یازده سپتامبر را میتوان ذکر کرد که باعث بعضی از نقدها شد!!
کسی نیست به این خانم فیلمساز و منقد بگوید خدا پدر و مادر و صد پشت مایکل مور را بیامرزد که یک فیلم ساخت تا این خانم هنرمند بتواند بعنوان محدودیت در سینمای امریکا به آن استناد کند من که نویسنده این سطور هستم و در عمرم از کشور خارج نشده ام میدانم که در امریکا میشود از رییس جمهور یا هرمقام رسمی دیگری انتقاد کرد و حتی هزار فحش حواله کرد بدون اینکه در بند دویست نه دانشگاه اوین بستری شد چطورست که این خانم که بقول خودش پنج سال در امریکا فیلم تبلیغاتی بخوانید فیلم تبلیغ پفک نمکی ساخته این امر بدیهی را نمیداند ؟
این خانم یحتمل بعلت پاره ای از ملاحظات اقتصادی داخلی حاضر نیست یک انتقاد خشک و خالی از سانسور فیلم در ایران برزبان آورد ازطرفی شهرت طلبی به ایشان اجازه نمیدهد از دوربین این رسانه امریکایی صرف نظر کند میخواهد نه سیخ بسوزد نه کباب از یک طرف آش خودش را میخورد و از طرف دیگر دیگ وزارت ارشاد را هم میزند ایا این معیاردوگانه نیست ؟ اگر خانم مریم میلانی به محدودیتهای وزارت ارشاد احترام میگذارد چگونه است که با ذلف پریشان و بدون حجاب در برابر دوربین تلویزیون ظاهر میشود؟ اگر ایشان خودش و خواهر محترمه اش را فیلمساز متعهد میداند چرا از حق آزادی پوشش در ایران دفاع نمیکند؟ همین دیروز بود که سه زن فعال حقوق زنان را در فرودگاه مهرآباد دستگیر کردند مگر جرم اینها چه بود چرا امثال این خانم و سایر هنرمندان خلاق و جشنواره ای برای مثال یک کلمه در باره بازداشت این سه زن مبارز صحبت نمیکنند ولی تا دلتان بخواهد از اعتصاب غذای جناب اکبر گنجی داستانها میسازند؟ اینها به محض اینکه در خارج ازکشور یک دوربین میبینند خودشان را با صدتا بزک دوزک به مخاطب ارائه میکنند ولی برای حجاب اجباری نیز احترام قایلند نمونه اینها کم نیست از شیرین عبادی برنده جایزه نوبل گرفته تا شهره آغداشلو دراین طیف یافت میشوند که این یکی یعنی شهره آغداشلو از -دوبل استانداردهای - جهانی بوده و کم مانده خودش را با مرلین مونرو و ریتا هیورث برابر بداند خانم شهره آغداشلو هنرمند شهیر و پرآوازه اظهار آمادگی کرده در ایران و با حفظ شئونات اسلامی در چند فیلم به هنر نمایی بپردازد ولی حیف و صد حیف که فقط یک اشکال جزیی برای ایشان وجود دارد و آن هم منتقدان روزنامه کیهان و انصار حزب الله است.

Saturday, January 27, 2007

گل گلدون من


گل گلدون من شکسته در باد

تو بیا تا دلم نکرده فریاد

گل شب بو دیگه شب بو نمی ده

کی گل شب بو رو از شاخه چیده

گوشهء آسمون پر رنگین کمون

من مثل تاریکی تو مثل مهتاب

اگه باد از سر زلف تو نگذره

من می رم گم می شم تو جنگل خواب

گل گلدون من ماه ایوون من

از تو تنها شدم چو ماهی از آب

گل هر آرزورفته از رنگ و بو

من شدم رودخونه دلم یه مرداب

آسمون آبی می شه اما گل خورشید

رو شاخه های بید دلش می گیره

دره مهتابی می شه اما گل مهتاب

از برکه های خواب بالا نمی ره

تو که دست تکون میدی

به ستاره جون میدی

میشکفه گل از گل باد

وقتی چشات هم میان

دو ستاره کم میان

می سوزه شقایق از داغ

گل گلدون من

ماه ایوون من

از تو تنها شدم چو ماهی از آب

گل هر آرزورفته

از رنگ و بو

من شدم رودخونه

دلم یه مرداب

بیاد او که یادش در نهانخانه جانم آرام گرفته است

برای شنیدن صدای سیمین غانم اینجا را کلیک کنید


Thursday, January 25, 2007

بدو بیا ارزونش کردیم


جنت آباد 54 متر 1 خوابه یازده سال ساخت فقط 49 میلیون تومان

اگر شما در پی خانه هستید اگر بی خانمان هستید اگر اجاره نشین هستید کافیست یک گونی پول بگذارید روی کولتان بروید بنگاه و بسلامتی یک خانه نقلی بخرید و خیرش را ببینید از صدقه سری جناب محمود آقا معروف به- محمود کوکلوس - در این دوماه رکورد قیمت خانه با سرعت نور شکسته شد خوش به حال خانه دار ها ما که بی خانه مان هستیم البته بی خانمان بی خانمان هم نیستیم یک اطاق داریم که با 3میلیون تومان پول جلو و ماهی هشتادهزار تومان اجاره کردیم اگر میخواهید بدانید کجا مطمئن باشید که نمیتوانید زیر زبان مرا بکشید چون اینجا را با هزار زحمت پیدا کردم بش میگن زیرهمکف یا زیرسطحی البته 4-5 پله بیشتر نمیخورد قبلا به این جور جاها میگفتن زیرزمین ولی الان اگربری بنگاه میگن هاف فلور یعنی نیمه زیرزمین حتما شنیدید که محمود آقا به وزارت معلومات دستور داده علت گرانی مسکن را پیداکنند جای شکرش باقیه که به وزارت متوقیات این دستوررا نداده برای اینکه پیش خودتون فکرنکید کارتن خواب همه چیز را سیاه میبینه و همش از فقر مینویسه یه آگهی هم از شمال شهر براتون میارم


کامرانیه

مساحت 130 متر4خوابه نوساز تک واحدی مشجر فرعی دنج احداثی در 540 متر زمین فقط 432 میلیون تومان

بشتابید که غفلت موجب پشیمانیست

Wednesday, January 24, 2007

هنرمندی که بر دلها حکومت میکرد



وقتی سخن از آواز و آوازخوانی بمیان می آید کمترکسی است که نام -ام کلثوم- را بر زبان نیاورد شخصیتی که تا بی نهایت نامش برتارک آسمان هنر خواهید درخشید زمانی که به دبستان میرفتم در بین راه از رادیوی قهوه خانه نزدیک منزل ما صدای ملکوتی و حزن انگیز او را می شنیدم هرچند معنای کلامش را نمیفهمیدم آنقدر به آوازش علاقه مند شدم که سعی به فراگیری زبان عربی نمودم هر چند تا به امروز هم بطورکامل یاد نگرفتم .
ام کلثوم معروف به کوکب الشرق -ستاره شرق- در سال 1904 در استان -الدقهلیه- در شمال شرقی دلتای نیل زاده شد نام حقیقی وی فاطمه ابراهیم البلتاجی و دختر ابراهیم البلتاجی یک مبلغ دینی روستایی بود در حالي که سيزده سال بيشتر نداشت به همراه پدرش در روستاها مي گشت و تواشيح ديني و شعرهاي عارفانه مي خواند. صوت ملکوتی ام کلثوم در همين ايام توسط اساتيد فن، کساني چون شيخ ابوالعلاء محمد و شيخ زکريا احمد شناسايي شد. در سال 1923 روستا را ترک کرد و راهي قاهره گردید تا آواز را بصورت حرفه ای دنبال کند و شروع به آوازخوانی کرد و ترانه هاي بسياري از خود به جاي گذاشت. برخي از اين شعرها را بدون موسيقي مي خواند و به همين دليل در ميان صداي زنان، چهره اي شناخته شده گشت لیکن خواندن وی از نظر هنری هنوز به کمال نرسیده بود. ام کلثوم در قاهره در محضر اساتید بزرگ آن زمان به یادگیری آواز و ادبیات عرب پرداخت ودر اندک زمانی شهرتش از مصر به دیگر کشورهای عربی گسترش یافت برخی در باره او و صوت بهشتی و محسور کننده اش میگویند یکی از دلایل شکست ارتشهای عرب از اسراییل همانا محسور شدن سربازان عرب توسط آواز ام کلثوم می باشد اشعار آوازهای ام کلثوم عاشقانه - ملی گرایانه- کلاسیک و یا مذهبی بود یکی از معروف ترین آثار وی ترانه - الحب و یعشق کل جمیل- میباشد که همه ساله در موسم حج بارها و بارها از رادیوهای عربی پخش میشود ام کلثوم در3 فوریه 1975 در قاهره درگذشت تشیع جنازه میلیونی و وداع اشک بار مردم با وی یکی از شورانگیزترین و مردمی ترین مراسم بزرگداشت میباشد ام کلثوم در سالهای پایانی زندگی بسیارگوشه گیر بود و بندرت مصاحبه میکرد ام کلثوم در بیش از شصت سال فعالیت هنری صدها ترانه و آواز خواند و درچند فیلم هم بازی کرد ام کلثوم در آخرین پنجشنبه شب در هر ماه در کناررود نیل کنسرت داشت و مشتاقان صدای او که موفق بحضور در سالن نمیشدند در بیرون از سالن تجمع میکردند یکی دیگر از زیباترین آثار ام کلثوم ترانه -انت عمری - است که شعر آن از- احمدشفیق کامل- و تنظیم آهنگ از استاد- محمدعبدالوهاب - می باشد که بنظر من زیباترین ترانه عاشقانه است بعضی از صاحبنظران شخصیت ام کلثوم را با- گرتاگاربو- هنرپیشه معروف هالیوود در دهه سی و چهل مقایسه میکنند زنده یاد ام کلثوم از ازدواجش صاحب فرزند نشد و همانگونه که ذکرکردم در سال 75 میلادی در قاهره چشم از جهان فروبست
چندین روز پیش از مرگ این هنرمند بی نظیر رادیو قاهره یک اکیپ در جلوی بیمارستانی که وی بستری بود مستقر کرد که ساعت به ساعت وضعیت سلامتی او را بصورت مستقیم گزارش میداد بعدازظهر روزی که ام کلثوم وفات کرد از خرمشهر به آبادان برمی گشتم از مینی بوس که پیاده شدم دوستی را دیدم که اشک میریخت پرسیدم چی شده جواب داد کوکب الشرق دیگر هرگز نخواهد خواند امروز سی ویک سال از درگذشت ام کلثوم میگذرد ولی صدای او همچنان زنده است. این هم قطعه ای از ترانه - انت عمری -
قد ایه من عمري قبلك راح وعدّى
يا حبيبي قد ايه من عمري راح
ولا شاف القلب قبلك فرحة واحدة
ولا داق في الدنيا غير طعم الجراح
ابتديت دلوقت بس أحب عمري
ابتديت دلوقت اخاف لا العمر يجري
كل فرحه اشتاقها من قبلك خيالي
التقاها في نور عنيك قلبي وفكري
يا حياة قلبي يا أغلى من حياتي
ليه ما قابلتش هواك يا حبيبي بدري
اللي شفته قبل ما تشوفك عنيه
عمر ضايع يحسبوه إزاي عليّ
انت عمري اللي ابتدي بنورك صباحه

Tuesday, January 23, 2007

من اینجا بس دلم تنگ است
وهرسازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
بینیم آسمان هر کجا همین رنگ است؟
ا
داشتم قسمت سوم داستان زندگی من را می نوشتم که هر چه که نوشته بودم پاک شد سعی میکنم دوباره بنویسم این داستان پر آب چشم را که نه داستان من بلکه داستان تو و یا شاید داستان همه ما باشد

Friday, January 19, 2007

برگی از تاریخ


روزنامه کیهان 2 بهمن 1357

Thursday, January 18, 2007

خواهش نافهمی انسان مکن



دست مزن ! چشم ببستم دو دست


راه مرو ! چشم دو پایم شکست


حرف نزن ! چشم ببستم دهان


هیچ نفهم ! این سخن عنوان مکن


خواهش نافهمی انسان مکن


لال شوم کور شوم کرشوم


لیک محالست که من خر شوم




از سیداشرف الدین گیلانی

Tuesday, January 16, 2007

روزی که تاریخ ورق خورد


بیست وششم دی ماه سالروز خروج شاه از ایران در سال پنجاه وهفت را شاید بتوان یکی از مهمترین وقایع در تاریخ ملت ایران دانست با رفتن شاه نظام باستانی شاهنشاهی هم رفت من در اینجا قصد تاریخ نویسی و قضاوت در مورد رویدادهای آن دوران را ندارم هر چند خودم در انقلاب شرکت داشتم و مخالف سرسخت شاه بودم اما روزهای واپسین زندگانی شاه واقعا دردناک و عبرت آموز است محمدرضا شاه پهلوی با همه ایرادها و نقطه ضعفهایش رفت و فصل دیگری در تاریخ ما گشوده شد که هنوز ادامه دارد و این فصل هم روزی به پایان میرسد چه بخواهیم و چه نخواهیم زمستان خواهد رفت و روسیاهی به ذغال خواهد ماند

Monday, January 15, 2007

داستان زندگی من -2

سه غم اومد به جونم هرسه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره دیره
غم یاروغم یاروغم یار
دهه پنجاه خورشیدی سالهای بهبود وضعیت اقتصادی ایران بود برای آگاهی کسانی که آن سالها را بیاد ندارند یا اصلابدنیا نیامده بودند مختصری در باره آن سالها می نویسم بعد از اصلاحات ارضی سیستم فئودالی نیمه سرمایه داری بتدریج به سیستم سرمایه داری وابسته تبدیل شد در این دوره بود که کم کم نهادهای صنعتی بوجودآمدند رژیم شاه با سیل مهاجرت کشاورزان به شهرها وپدیده حاشیه نشینی روبرو گردید از طرف دیگر طبقه متوسط جامعه برای تثبیت خودش به عنوان یک نیروی قدرتمند اجتماعی پای به عرصه وجود می گذاشت با افزایش قیمت نفت لایه های پایینی طبقه متوسط خودشان را بالا میکشیدند و لایه های بالایی طبقه زحمتکش هم سعی داشتند خودشان را به طبقه متوسط برسانند نقش تبلیغات و نفوذ فرهنگ به اصطلاح غربی موجب شروع یک نوع مسابقه مصرف گرایی در میان این لایه ها شده بود از نظر آزادی های اجتماعی و روابط دختر وپسر میشود گفت تا حدی نسبت به قبل بهتر شده بود ولی در این میان یک عنصربسیار مهم فراموش شده بود که همان نقش سنتگرایی و تضاد آن با تجدد است در اینجا نمیخواهم وارد این مقوله شوم هرچند که بحث بسیار است
در مطلب پیشین گفتم که وضعیت اقتصادی خانواده ما با معیارهای امروزی حول خط فقر میچرخید ولی در سالهای 53 و 54 تا حد زیادی وضع فرق کرده بود من که تا پیش از این با کفش پاره و شلوار نیمدار مدرسه میرفتم حالا دیگر کفش ملی و شلوار جین میپوشیدم شلوار جین رانگلر یا ایزی را میشد با چهل یا پنجاه تومان خرید برادرم هم که از سربازی آمده بود در شرکت نفت بعنوان کارگر استخدام شد . تا زمانی که ازدواج نکرد الحق که مردانگی کرد و در خرج خانه جور من و خواهرهایم را کشید دمش گرم در این روزها بود که من عاشق شدم
مدتها بود که بدون عصا راه میرفتم تا حد کمی پای چپم میلنگید ولی نمیتوانستم مثل بقیه از پله بالا روم یا ورزش کنم ولی درد همیشه با من بوده وهست فکر میکنم اگر دانش پزشکی سی وپنج سال پیش مثل امروز بود میتوانست پای مرا معالجه کند و این مشکل هم حل میشد ولی افسوس که نبود اگر هم بود برای ما طبقه محروم نبود بهرحال ما اولین دوره نظام جدید آموزشی بودیم قبل از ما تا کلاس ششم دبستان درس میخواندند بعد به دبیرستان میرفتند که به آن سیکل اول میگفتند بعد یکی از رشته های طبیعی-ادبی-ریاضی را انتخاب میکردندکه به آن سیکل دوم میگفتند زمانی که ما کلاس پنجم دبستان بودیم نظام جدید آموزشی یا همان راهنمایی بوجودآمد و ما اولین دوره نظام جدید بودیم بعد از کلاس پنجم به اول راهنمایی رفتیم بعد از سوم راهنمایی یا باید رشته نظری میرفتیم یا هنرستان یک رشته دیگری بود که به آن رشته جامع میگفتند و مخصوص کسانی بود که در دوره راهنمایی بیشترین معدل را داشتند من هم که همیشه جزیی از شاگردان درسخوان بودم رفتم رشته جامع و شدم عضوی از نخبگان فکر کنم یک ویژگی خاص رشته جامع در همه شهرستانها این بود که مختلط بود یعنی دخترها و پسرها در یک کلاس درس میخواندند در آن زمان شهریه و این جور چیزها نبود و من بچه کارگر با بچه سرمایه دار در یک کلاس درس میخواندیم در اولین روز از اولین سال رشته جامع بود که من ژیلا را در بیرون ازدبیرستان دیدم یک سارافون خاکستری با پیراهن سبز پوشیده بود وموهای خرماییش را بشکل خیلی زیبایی به سمت بالا شانه کرده بود که روی شانه هایش میریخت یک کیف بزرگ هم دستش بود-ادامه دارد

Sunday, January 14, 2007

داستان زندگی من -1


در یکی از روزهای دی ماه سال 1350 اتفاقی در زندگی من افتاد که مسیر سرنوشت مرا تغییر داد و آن اتفاق یک تصادف بظاهر ساده بود داشتم مثل همیشه از مدرسه بخانه برمی گشتم که یک اتوموبیل با من برخورد کرد بی هوش شدم وقتی بهوش آمدم دیدم در بیمارستان یک مرد چشم آبی و مو بور کنار تخت ایستاده تا مدتی گیج و منگ بودم مرد خارجی بسیار نگران و دست پاچه بود و داشت با یک نفر ایرانی بزبان انگلیسی صحبت میکرد مرد خارجی که بعدا فهمیدم ایتالیایی است خیلی ناراحت بنظر میرسید مرد ایرانی از من پرسید پسر اسمت چیه کجا زندگی میکنی من پرسیدم چی شده اینجا کجاست گفت تصادف کردی این آقا تو را به بیمارستان آورده در همین حال بود که صدای گریه و زاری مادرم را شنیدم معلوم شد همکلاسی ها که صحنه را دیده بودند ماجرا را به پدر و مادرم گفتند در چشمان پدرم نگرانی موج میزد مرد ایرانی گفت نگران نباشید این آقا - منظور رانند ماشین یا همان ایتالیایی - میگه همه خرج بیمارستان را من میدم همان شب مرا به اطاق عمل بردند در مدت یکماه ونیم سه بار پای چپم را عمل کردند بعد از یک ماه ونیم بستری بودن در بیمارستان با پای معیوب در حالی که نمیتوانستم بدون عصا راه بروم از بیمارستان مرخص شدم همان روزمرد ایتالیایی آمد یک سبد گل و چند اسکناس به مادرم داد ما فقیر بودیم ولی باوجود نداری مادرم به اکراه پولها را گرفت . دیگر ایتالیایی را ندیدم حالا من بودم و یک پای ناقص با هزار زحمت دوباره رفتم مدرسه معلمها خیلی کمک کردند با سه تا تجدیدی آن سال قبول شدم ما در آبادان و در یک محله محروم زندگی میکردیم همه میدونند که آبادان مهد فوتبال است فوتبال تو خون ما بود ولی من نمیتوانستم فوتبال بازی کنم اولش خیلی ناراحت بودم بعضی ها مسخره ام میکردند بعضی ها احساس ترحم داشتند بقیه بی تفاوت بودند از مردم شهرم آبادان روی هم رفته راضی هستم رفتار بدی بامن نداشتن چون نمیتوانستم فوتبال بازی کنم افتادم تو خط مجله خوانی بطوری که بعدها میتونستم یک مفسر فوتبال بشم که حتی فردوسی پور هم بگردپام نرسه همه اخبار بازی ها را از حفظ بودم بازی های آنزمان را تحلیل میکردم بازیهای جام جهانی 74 آلمان بود در بازیهای مقدماتی ایران از استرالیا شکست خورد و به آلمان نرفت ولی حضور تیمهای معروف مثل آرژانتین سوئد هلند تنور جام جهانی را گرم کرده بود برای اولین بار تلویزیون هم بازیها را مستقیم پخش میکرد من هم بچه ها را جمع میکردم از آلمان و بکن بوئر و اوورات و گرد مولر هر چه تو کیهان ورزشی و دنیای ورزش خونده بودم براشون تعریف میکردم نمیدانم چرا آنزمان هوادار آلمان بودم ولی امروز از تیم آلمان متنفرم یوهان کرایف غوغا میکرد تیم برزیل که په له و دیگر بازیکنان فاتح ژول ریمه را در اختیار نداشت با رهبری روبرتو ره ولینو به فینال نرسید ولی آلمان با حقه بازی والبته با پشتکار خاص خود قهرمان شد از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم
بچه ها خیلی رفتارشون عوض شده بود دیگه کم کم یادم میرفت که سالم نیستم -ادامه دارد-

Friday, January 12, 2007

دختری از هند


یکی از دوستان پرسیده بود چرا اسم وبلاگت را گذاشتی کارتن خواب باید عرض کنم که در زمان ناصرالدین شاه وقتی که قشون ایران هرات را محاصره کرده بود در یکی از نبردها توپچی شلیک نکرد شاه قاجارازتوپچی پرسید :پدرسوخته چرا توپ نیانداختی؟ توپچی گفت قربان به هزار و یک دلیل سلطان صاحبقران با تشر گفت یک دلیلش را بگو توپچی بیچاره عرض کرد قربان باروت نداشتیم حالا حکایت ماست هزارویک دلیل وجود دارد که کارتن خواب شدم که در آینده خواهم نوشت ولی در این جا بخوانید حکایت سانیا میرزا دختر تنیس باز هندی را که در سال 1986 در بمبئی و در یک خانواده مسلمان زاده شد و امروز یکی از محبوب ترین شخصیتهای ورزشی هند است هر چند سانیا میرزا از طرف مسلمانان متعصب هندی مورد اذیت و آزار قرار گرفت ولی شخصیت راسخ و پشتکار بی نظیراو در ورزش تنیس دهان مخالفان را بست مسلمانان با این بهانه که دختر مسلمان نباید با لباس ورزشی در میادین شرکت کند بارها و بارها او را مورد دشنام قرار دادند از نظراسلام زن کالایی است که فقط باید توسط مشتری خاص مورد بهره گیری جنسی قرار گیرد حال این مشتری خاص یا شوهر دایم است یا شوهر موقت با یک قرارداد خاص بنظر من در جوامع غربی هم زن را یک نوع کالا حساب میکنند برای مثال هیچ آگهی بازرگانی غربی را نمی بینید که در آن چند پری رو و مه پیکر خوش اندام در حال رقص نباشند ولی آن چه شخصیت انسانی زن را متعالی میکند احقاق حقوق طبیعی زنان در پناه آزادی انسانی است در اوایل انقلاب میگفتند ما با دانشگاه مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم امروز هم میگویند ما با ورزش زنان مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم تو گویی هر ورزشکار زن روسپی است این نگاه واپسگرا به زن باعث میشود که دختر تیرانداز ما برای مثال در مسابقات آسیایی دوحه در بین چهل نفر سی و نهم میشود و یا در هندوستان بزرگترین دموکراسی جهان مشتی ناآگاه با شعار -اسلام از دست رفت - به خانه پدری سانیا میرز ا حمله کنند ولی سانیا با پشتکار خودش الان یکی از محبوبترین شخصیتهای اجتماعی هند است.

الفاتحه مع الصلوات


در حالی که فساد اخلاقی مثل سرطان همه جای این مملکت را گرفته یارو از رقص افراد ناباب( !) به امام زمان تسلیت میگوید و تقاضای رسیدگی دارد بنظر شما ما مردم بدبختی نیستیم؟؟

Thursday, January 11, 2007

خرمشهر در سال2007


این منظره ای از جنوب لبنان یا فلوجه نیست اینجا خرمشهر است بعد از 18 سال از پایان جنگ

Tuesday, January 9, 2007

بخدا ما ملت بدبختی هستیم


دوشنبه شب در برنامه میزگردی با شما صدای آمریکا احمد بهارلو مصاحبه ای داشت با نازنین افشین جم دختر شایسته پیشین کانادا در این مصاحبه نازنین افشین جم از تلاشهایش برای نجات جان نازنین فاتحی دختر جوانی که در معرض اعدام قرار دارد سخن گفت و صدای نازنین فاتحی را که از زندان با مادرش صحبت میکرد پخش کرد بنظر من اگر سنگدلترین انسانها سخنان این دخترجوان و ناله های او را بشنود به احتمال زیاد بگریه خواهد افتاد جرم این دختر بی پناه مقاومت در مقابل تجاوز یک نامرد و مضروب کردن او و در نهایت مردن مرد متجاوز است نازنین فاتحی در برابر چوبه دار قرار دارد و ما مردم ایران مثل همیشه ساکتیم اگر از سنگ صدا برآید مطمئن باشید از این مردم هیچ صدایی برنخواهد خواست اگر هر ماه چندهزار نفر از آلودگی هوا در تهران میمیرند اگردر سرمای زمستان گاز قطع میشود اگر دانش آموزان ما در آتش میسوزند اگر نان نداریم عوضش همه بحمدالله متدین و مومن هستیم روز عید سعید غدیرخم که میشود صدها هزار اس ام اس تبریک به هم میزنیم و سینه سید را می بوسیم ده روز مانده به ماه محرم پیراهن سیاه میپوشیم و زیر علم امام حسین میرویم اما انگار نه انگار که یک دختر نوجوان که در هنگام ارتکاب جرم فقط پانزده سال داشته دارد اعدام میشود این چه دین و آیینی است که ما داریم؟ این چه فرهنگ منحطی است که بر جامعه ما مسلط شده؟ بروید صفحه های حوادث همین روزنامه های دولتی را بخوانید همین آخوندها بر سر منابر بارها گفته اند که علی بن ابیطالب وقتی شنید در بازار کوفه خلخال از پای یک زن یهودی درآوردند گفت اگر آدم از غصه بمیرد حق دارد یا علی دروغ میگفته یا این آخوندهای نسناس چرا کسی از غصه نمیمیرد؟ من که تا صبح از غم این درد بیدار بودم وفکر میکردم که بخدا ما ملت بدبختی هستیم.

Monday, January 8, 2007

بدون شرح

سئوال شرعی : " اگر دختر به شرط حفظ بكارت به نكاح موقت پسرى درآيد ولى پسر به شرط عمل نكرده و بكارت را از بين ببرد حكم اينكه آيا فقط بايد مهر نكاح موقت و ديه از بين بردن بكارت پرداخت شود يا اينكه فقط بايد مهر المثل پرداخت گردد يا اينكه موقت بايد به عقد دائم تبديل گردد؟ پاسخ آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی : "بسمه تعالى؛ در فرض سؤال عقد موقت به عقد دائم تبديل نمى شود و پسر بايد همان مهرى را كه در عقد موقت تعيين شده به دختر بپردازد، والله العالم." سئوال شرعی : " در صورتى كه اگر پسر هزينه بخيه كردن و ترميم بكارت دختر را تقبل كند آيا پرداخت ديه معادل مهر المثل باز هم به گردن پسر مى باشد يا خير؟ پاسخ آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی : "بسمه تعالى؛ حكم آن از جواب سابق معلوم شد، والله العالم" .

ثروت ما را چکار کردید؟



هشتصد میلیارد دلار درآمد فروش نفت از سال 57 تا کنون در کجا و به چه منظوری هزینه شده ؟ آیا این صحنه ها خجالت آور نیست؟

Friday, January 5, 2007

هوا بس ناجوانمردانه سرد است



جناب رییس جمهور محبوب در دیماه به سفر استانی خوزستان و در هوای لطیف خرداد ماه سفراستانی آذربایجان مبادرت می ورزند کسی نیست از این آقا بپرسد چرا در سرمای زمستان نمی روی کردستان تا ببینی قطعی گاز چه حالی دارد یا در گرمای تابستان و خرما پزون نمیروی شادگان تا ببینی قطعی برق چه بلایی سر مردم محروم خوزستان می آورد مردم فریبی و شارلاتانیزم تا چه حد ؟ مردم بدبخت استانهای سردسیر کردستان و آذربایجان از سرما میلرزند ایشان مثل اینکه مردم ایران را خیلی بیق حساب کرده اند یک مشت حرفهای تکراری و باسمه ای پشت سرهم ردیف کردن و لباس های جورواجور کردی ولری وبلوچی و عربی پوشیدن نمیتواند سر مردم را گرم کند بابا هوا سرد است مردم سوخت ندارند و دارند از سرما میلرزند قدیمی ها راست می گفتند میمون هر چه زشتتر ادا و اطوارش بیشتر

Thursday, January 4, 2007

تا به امروز فقط چهل درصد خرمشهر بازسازی شده است



در خبرها آمده بود تا به امروز فقط چهل درصد خرمشهر بازسازی شده است و این در حالیست که بیش از هجده سال از پایان جنگ میگذرد و حضرات از کیسه ملت بیروت و جنوب لبنان را بازسازی میکنند و بتازگی یک میلیارد دلار به دولت عراق وام داده اند خرمشهر واقعا شهر زیبایی بود آنهایی که پیش از جنگ خرمشهر را دیده اند اگر امروز به آن شهر سفر کنند حسرت خواهند خورد یادمان نرود که در هنگام اشغال خرمشهر توسط ارتش متجاوز عراق آنرا خونین شهر نامیدند ولی بعد از مدت کوتاهی خودشان از این اسم گذاری زشت پشیمان شده و مجددا شهر خونین را خرم نامیدند
اسم خرمشهر را آوردم بد نیست یادی هم از آبادان شهر دلاوران و قهرمانان گمنام هم کرده باشم
چندین سال پیش شعری در باره آبادان خواندم که یادم مانده است

آبادان
نامت طلیعه زندگیست
و پیشه ات زدودن سیاهی ها
سرودت ترانه نخلهاست
و سرگذشتت سرشاراززندگی
با وقار از درون آتشها
آبادان مانده ای
ای شهر من
ای سرزمین خوبی ها

درود بر تمام کسانی که در راه دفاع از میهن جان باختند

میلیونها ايرانی با سی هزار تومان در ماه (روزی یک دلار) زندگی می ‏كنند!

به گزارش خبرگزاری ايلنا، پرويز داوودی، معاون اول احمدی نژاد طی سخنانی در شهر قزوین به فقر و تنگدستی مردم ایران در حکومت اسلامی اعتراف کرد و گفت 5/4 ميليون نفر از ايراني‌‏ها با 30هزار تومان در ماه (روزی یک دلار) زندگي مي‌‏كنند.
معاون احمدی نژاد از جمله گفته است "افزايش قيمت حبوبات، سيب زميني و ساير اقلامي از اين قبيل در كشور مهم است چون اين گونه اقلام قوت غالب بسياري از خانوارهايي است كه از درآمد پاييني برخوردارند. قدرت خريد دو دهك پايين جامعه در حداقل معيشت قرار گرفته و قوت غالب آنان نان است. در حال حاضر بيش از دو دهك جامعه از قدرت خريد پاييني برخوردارند ، به نحوي كه 5/4 ميليون نفر از جمعيت كشور با 30 هزار تومان در ماه زندگي مي‌‏كنند."
خبرگزاری فارس نیز در گزارشی به نقل از معاون اول احمدی نژاد نوشت ‌قدرت خريد دو دهک پائين درآمدي جامعه بسيار پائين است و قوت غالب آنها نان و حداكثر نان و ماست است

خود را به ثبت رساندم

کیست این پنهان مرا در جان و تن
کززبان من همی گوید سخن
آنکه گوید از لب من راز کیست
بشنوید این صاحب آواز کیست

امروز پنجشنبه 14 دی ماه 1385خودم را به ثبت رساندم و وبلاگ نویس شدم این ممکن نبود اگر از کمکهای دوست نادیده ام زیتون بهره مند نمیشدم من زیتون را از طریق رادیو آلمان شناختم و با دنیای وبلاگنویسی آشنا شدم نمیدانم این راه که در آن پای گذاشتم به کجا ختم میشود امیدوارم که بتوانم بخوبی این راه را طی کنم
کارتن خواب