Friday, April 6, 2007

نگاه از نزدیک


هرکدام از ما درآستانه سال نوباخود چندین و چندپیمان بزرگ و کوچک می بندیم وباخود عهد می کنیم در سال جدید مثلا سیگارراترک کنیم،فلان کاررابه سرانجام برسانیم،خانه را عوض کنیم یا فلان چیزرابخریم ازشما چه پنهان این بنده سراپاتقصیرهم درابتدای ورود به سال جدید باخود عهدکردم که اول از همه عادت ناپسند بدبینی را ازخود دورکنم ودوم سعی کنم که در این سال خودم را به فردی خنده رو تبدیل کنم چرا که ازنقاط ضعف بنده همانا بدخلقی وعبوس بودن است که باعث مشکلات زیادی شده است هرچه سعی میکنم تا اخمونباشم نمیشود مدتهاست که لبخند ازلب من رخت بربسته قیافه عبوس با اخمی برپیشانی ازمشخصات ظاهری من می باشد حالا شما این را اضافه کنید به چندین وچند عیب دیگرظاهری و باطنی تا بدانید چرا میخواهم خندان باشم چه میشود کرد این هم از مواهب خدادادی است به هر حال با خودم عهد کردم که در سال هشتادوشش تا آنجا که میشود خنده روباشم یک روز مانده به عید رفتم کرج تا عید را پیش خواهرم باشم عصرسه شنبه بود داشتم در یکی از کوچه پس کوچه های یکی از شهرکهای اطراف کرج راه می رفتم که صدای دادوفریاد یک زن توجه ام را جلب کرد نزدیک که شدم دیدم یک زن سالمند دارد ناله وشیون میکند اولش فکرکردم اتفاق بدی افتاده مثلا یکی از خانواده اش تصادف کرده بعد معلوم شد دزدی وارد مجتمع مسکونی آنها شد و نصف گونی برنج پیرزن را از انباری دزدیده است شیون و زاری پیرزن آنهم بخاطر نصف گونی برنج حسابی حالم را گرفت ولی پیش خودم شرط کرده بودم خنده روباشم وبا مشاهده یک ماجرای غم انگیز نمیشود جا زد خنده درمان هر دردی است شب عید قبل از سال تحویل چند تا جوک قدیمی برای خواهرم تعریف کردم طفلکی که مدتها بود مرا در حال خندیدن ندیده بود بسیار خوشحال شد یکی دوروز اول سال به هر ترتیبی بود سعی کردم خودم را شاد نشان بدهم نمی دانم دوم یا سوم فروردین بود که خبر دستگیری 15 متجاوز انگلیسی در آبهای شط العرب را شنیدم تا یادم نرفته همین جا بگویم نام رسمی و بین المللی آبراهی که مرز میان ایران و عراق حدفاصل خرمشهر، بصره ، آبادان و دهانه فاو را تشکیل میدهد همین شط العرب است همانطور که ما ایرانی ها بدرستی از جهانیان می خواهیم از نام رسمی و بین المللی خلیج فارس استفاده کنند خودمان هم باید از نامهای رسمی بین المللی استفاده کنیم هرچند نام اروندرود بسیار زیبا میباشد در هر صورت روزهای اول خبرآنچنان حساس نبود ولی رفته رفته بحران داشت حادتر میشد و با اظهارات نخست وزیر انگلیس مبتنی بر بحرانی بودن 48 ساعت آینده می رفت که به فاجعه منجرشود تا اینکه به ناگهان بقول قدما کوه موش زایید و جناب دن کیشوت با نمایش کمدی روحوضی اعلام کرد بمنظور پیروی از عطوفت اسلامی این پانزده متجاوز را عفو میکند و با نمایش حقیرانه وچندش آور با انگلیس ها دست داد و برایشان آرزوی موفقیت کرد معلوم نیست موفقیت در چه چیزی را برای این سربازان انگلیسی آزرو میکرد موفقیت در انجام وظیفه در عراق یا بازرسی کشتی ها ؟
اگر ایشان تا این حد انسان دوست و مهرورز است چرا برای آزادی چهار زن که فقط میخواستند امضاء جمع کنند قدمی برنمی دارد؟ من فکرمیکنم پستی و رذالت اینها روشن تر از آفتاب بوده و کمتر شهروند ایرانی درون مرزی است که نداند مهرورزی امثال دن کیشوت چه معنا و مفهومی دارد و نیازی به توضیح نیست به هر حال امشب در اینترنت مطلبی به نقل از اکونومیست خواندم به این شرح "بیست و هشت سال پس از انقلاب ایران، هنوز هم این کشور از مرحله آشوبگری کودکانه به مرحله بلوغ دولتی دست نیافته است و گرچه به اندازه گذشته مشتاق صدور انقلاب خود نیست اما همچنان از هرج و مرج در اطراف خود - که در ایجاد برخی از آنها نیز دست داشته - بهره برداری می کند" پس از خواندن این مطلب با خودم فکر میکردم که بی شرمی و وقاحت مختص آخوندیسم تاریخی نیست چه بسا نشریاتی از قبیل اکونومیست که یکی از بی شماربلندگویان استعمار می باشد گوی سبقت را از آخوندها ربوده است و از جانب استعمارپیر انگلیس که مستقیم و غیرمستقیم حمایت کننده آخوندیسم در ایران بوده و هست اشک تمساح می ریزد که چرا پس از بیست و هشت سال مخلوق و مصنوع آنها هنوز رشد نیافته و بالغ نشده است من هنوز بر سر عهد و پیمانی که در شروع سال با خود داشتم هستم می خواهم خنده رو باشم به همین دلیل به خبر روی جلد نشریه سان که نوشته است "به ایران رفتم ولی تنها چیزی که گیرم آمد یک دست کت و شلوار اکبیری بود " می خندم ولی صدای شیون و ناله پیرزنی که برنجهایش را دزدیده بودند هنوز در گوشم می پیچد.

3 comments:

Anonymous said...

بازم باید خدا را شکر کنن کاپشن از نوع کاپشن موسیو هاله بهشون اهدا نشد !
تازه اون گز و ترمه آخرش منو کشته!مثلا دیگه خیلی مهربون شدن با اینا !
چی بگم کارتن خواب عزیز...دوست پزشکی دارم که میگه اگه دست من باشه تو آبهای ایران قرص ضد افسردگی اضافه میکم...ایرانیها رو حتی اینجا از حالت چهره میشه تشخیص داد...لبخند واقعی مدتهاست از لبان ما رخت بربسته ! مگر تظاهر به آن!

Anonymous said...

حداقل این شو گروگان گیری مایه خدنده است! بابا زیاد سخت نگیر باز هم برو خدایی را که من قبول ندام شکر کن که توی اروپا زندگی نمی‌کنی و مجبور نیستی برای این همه گه کاری‌های حکومت الله پاسخگو باشی.
آخه اینجا همه از ما می‌پریند چرا اینها این کارهای عجیب و غریب را انجام می‌دهند.
درضمن من هم چند سالی هست که با خودم عهد کرده‌ام که حتی در شرایط زجز کشیدن هم به دنیا بخندم. وسیله بسیار خوبی است، تازه عمر آدم را هم طولانی تر می‌کند.

Anonymous said...

عزيزم علی رغم اينکه نوشته ات با واژه زیبای لبخند شروع شد و با خنده قشنگی تموم شد ولی سرشار از درد و رنج و..... بود. با تو موافقم باید خندید، این حق ماست که شاد باشیم ، شادی انسانها رو به هم نزدیکتر و فاصله هارو کوتاهتر می کنه، ولی همون طور که با ظرافت در نوشته ات اشاره کرده بودی، درد است درد دیگر نشنا ختن، درد است .....
به امید دنیایی سرشار از شادی، ارامش و رفاه، به امید دنیایی بهتر که شایسته انسان باشه برای تمام انسانها و بخصوص ایرانیها که درد هاشون رو بیشتر احساس میکنيم.....