Sunday, January 14, 2007

داستان زندگی من -1


در یکی از روزهای دی ماه سال 1350 اتفاقی در زندگی من افتاد که مسیر سرنوشت مرا تغییر داد و آن اتفاق یک تصادف بظاهر ساده بود داشتم مثل همیشه از مدرسه بخانه برمی گشتم که یک اتوموبیل با من برخورد کرد بی هوش شدم وقتی بهوش آمدم دیدم در بیمارستان یک مرد چشم آبی و مو بور کنار تخت ایستاده تا مدتی گیج و منگ بودم مرد خارجی بسیار نگران و دست پاچه بود و داشت با یک نفر ایرانی بزبان انگلیسی صحبت میکرد مرد خارجی که بعدا فهمیدم ایتالیایی است خیلی ناراحت بنظر میرسید مرد ایرانی از من پرسید پسر اسمت چیه کجا زندگی میکنی من پرسیدم چی شده اینجا کجاست گفت تصادف کردی این آقا تو را به بیمارستان آورده در همین حال بود که صدای گریه و زاری مادرم را شنیدم معلوم شد همکلاسی ها که صحنه را دیده بودند ماجرا را به پدر و مادرم گفتند در چشمان پدرم نگرانی موج میزد مرد ایرانی گفت نگران نباشید این آقا - منظور رانند ماشین یا همان ایتالیایی - میگه همه خرج بیمارستان را من میدم همان شب مرا به اطاق عمل بردند در مدت یکماه ونیم سه بار پای چپم را عمل کردند بعد از یک ماه ونیم بستری بودن در بیمارستان با پای معیوب در حالی که نمیتوانستم بدون عصا راه بروم از بیمارستان مرخص شدم همان روزمرد ایتالیایی آمد یک سبد گل و چند اسکناس به مادرم داد ما فقیر بودیم ولی باوجود نداری مادرم به اکراه پولها را گرفت . دیگر ایتالیایی را ندیدم حالا من بودم و یک پای ناقص با هزار زحمت دوباره رفتم مدرسه معلمها خیلی کمک کردند با سه تا تجدیدی آن سال قبول شدم ما در آبادان و در یک محله محروم زندگی میکردیم همه میدونند که آبادان مهد فوتبال است فوتبال تو خون ما بود ولی من نمیتوانستم فوتبال بازی کنم اولش خیلی ناراحت بودم بعضی ها مسخره ام میکردند بعضی ها احساس ترحم داشتند بقیه بی تفاوت بودند از مردم شهرم آبادان روی هم رفته راضی هستم رفتار بدی بامن نداشتن چون نمیتوانستم فوتبال بازی کنم افتادم تو خط مجله خوانی بطوری که بعدها میتونستم یک مفسر فوتبال بشم که حتی فردوسی پور هم بگردپام نرسه همه اخبار بازی ها را از حفظ بودم بازی های آنزمان را تحلیل میکردم بازیهای جام جهانی 74 آلمان بود در بازیهای مقدماتی ایران از استرالیا شکست خورد و به آلمان نرفت ولی حضور تیمهای معروف مثل آرژانتین سوئد هلند تنور جام جهانی را گرم کرده بود برای اولین بار تلویزیون هم بازیها را مستقیم پخش میکرد من هم بچه ها را جمع میکردم از آلمان و بکن بوئر و اوورات و گرد مولر هر چه تو کیهان ورزشی و دنیای ورزش خونده بودم براشون تعریف میکردم نمیدانم چرا آنزمان هوادار آلمان بودم ولی امروز از تیم آلمان متنفرم یوهان کرایف غوغا میکرد تیم برزیل که په له و دیگر بازیکنان فاتح ژول ریمه را در اختیار نداشت با رهبری روبرتو ره ولینو به فینال نرسید ولی آلمان با حقه بازی والبته با پشتکار خاص خود قهرمان شد از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم
بچه ها خیلی رفتارشون عوض شده بود دیگه کم کم یادم میرفت که سالم نیستم -ادامه دارد-

3 comments:

Anonymous said...

کارتن خواب عزیز
فکرمیکردم جوانتر باشی ولی حالا فهمیدم که هم سن و سال خودم هستی اینو بکسی نگو ولی منهم وقتی بچه بودم و ازم مپرسیدن در آینده چه کاره میخواهی بشی؟
همیشه جواب میدادم کارتن خواب
و حالا خوشحالم که به آرزویم رسیدم

Winston said...

che bahal....

fadayemam said...

سلام بر اساس امر بانک مرکزی نرخ تورّم به بیشتر از ۲۰ درصد رسیده. این یعنی حقوق‌ها باید ۲۰ درصد بیشتر بشوند. همه میگویند بسیجیها بهترین حقوق و مزایا را دارند. ما که ندیدیم. نون برای ما هم گران شده. همه چیز برای ما هم گران شده. در یک بلاگ خواندم که ماها بهترین حقوق هارا میگیریم و نرخ تورّم به ما اثر نخواهد داشت.والله به امام قسم اگر این واقعیت داشته باشد.فقط همین را می‌خواستم بگویم.